پخش زنده
امروز: -
پژوهشگر علوم اعصاب فرهنگی گفت: مردم مان نیاز به سواد کاربردی دارند که منجر به کسب مهارتِ شود، درحالی که پیش از این در پی سواد آکادمیک بودهایم.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، چهارمین نشست از سلسله نشستهای دانشگاه، جامعه و جنگ با عنوان «آمادگی شناختی: ذهن، فضا و روایت» با حضور محمدرضا وفایی پژوهشگر علوم اعصاب فرهنگی، انسیه پولادزاده پژوهشگرمطالعات ارتباطی و مهدی توحیدپور عضو موسسه جهانی ایکوموس در پژوهشگاه مطالعات مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد.
محمدرضا وفایی پژوهشگر علوم اعصاب فرهنگی در ابتدای این جلسه با بیان اینکه در مطالعات اخیر شناخت را به چهار قسمت بدن مندی، درهم تندیگی، کنش مندی و گسترش یافتگی تقسیم میکنند، گفت: اصلیترین موضوعی که در حوزه زیست انسانی وجود دارد، عملکردهای شناختی است که در یک ساختاری، رفتارهای ما را رقم میزند و در زمانی که بحرانی مانند جنگ به وجود میآید بر نحوه تصمیم گیری و فضاسازی برای زیست انسانی و شهری تاثیر میگذارد.
وی با اشاره به مساله از دست دادن افق در دوران جنگ افزود: این موضوع بیشتر برای خلبانان مطرح بوده است، اما من از این موضوع برای دوران جنگ شناختی الهام گرفتهام که قلمرو پیرامونی ما فضای بی واسطه مان در دوران جنگ با خطر و عدم قطعیت پر میشود. این حوزه در ساحت بیرونی است، اما در ساحت درونی خرده روایتهایی وجود دارند که شناخت ما را شکل میدهند.
وفایی به داستان اندیشی روایی اشاره کرد و گفت: وقتی داستانی از قهرمانی یک ملت صرفا به صورت قصه مطرح شود، منفعل خواهد بود، اما اگر آن را به صورت داستان اندیشی بیان کنیم مانند فرآیندی که قدرت حل مساله را ارائه میدهد، تصویری را در ذهن شکل میدهد که آن تصویر در شرایطی تداعی میشود و امکان حل مساله را به ما میدهد و یا حتی در موضوعی سردرگمی ایجاد میکند. وقتی در داستان اندیشی فرآیند را از قصه دست نیافتنی به مدل فکری تبدیل میکنیم برای ما فرآیند انعطاف پذیری ایجاد میکند.
وی تاکید کرد: همراه با داستان اندیشی مبحث موسیقی اندیشی هم وجود دارد که تصاویری را در ذهن ایجاد میکند. از طریق موسیقی اندیشی میتوان تا حدودی به آرامش رسید. این موضوع در تلفیق با نمایشهای عمومی میتواند فضایی را ایجاد کند. از طریق تئاتر میتوان اطلاعات را به افراد منتقل کرد و آنها با شرایط ما همراه شوند. بعضی از افراد این موارد مطرح شده را فانتزی عنوان میکنند، اما در واقع این مباحث بطن زندگی ما را تشکیل میدهند.
وی در تشریح منطق بیز بیان کرد: منطق بیز دربرگیرنده این مساله است که احتمال درستی شواهد با فرض اولیه، ضرب در باور اولیه ما و احتمال کلی شواهد به باور جدید منجر میشود. ما بر اساس عملکردهای شناختی مطرح شده دائما در حال مواجهه با موضوع جدید هستیم. اگر جامعه را در چنین فضایی قرار دهیم ، خرد جمعی یا باور قبلی خود را حفظ میکند یا به باور جدیدی میرسد و زمینهای را برای تخیل فراهم میآورد.
وفایی گفت: در شرایط جنگی مردم به میزان وظیفه خود بسیار ویژهتر نسبت به گذشته خود عمل کردند. در این دوران تصور میشد مردم هیجان زده دست به غارت اموال بزنند ولی غارتی اتفاق نیفتاد، اما با احتیاط عمل کردند.
پژوهشگر علوم اعصاب فرهنگی با بیان اینکه در شرایط جنگی تروما وجود ندارد بلکه پتروما ایجاد میشود، افزود: در این شرایط اخلالی همچون سرگشتگی و بلاتکلیفی و اضطراب فراگیر شکل میگیرد. مردم با وجود سرگشتگی، توان صحبت کردن نداشتند و یا نمیتوانستند درست تصمیم گیری کنند. این موارد جزو علائم پتروما محسوب میشود. از دو طریق میتوان با این مساله مواجهه شد: اول با روایت غالب مسلط افراد را به اطمینان خاطر رساند و دوم اینکه از طریق موسیقی و حضور جمعی ، افراد موقعیت خود را پیدا کنند.
وی با تاکید بر لزوم آموزش سواد کاربردی بیان کرد: بر اساس گفته کاخال که پدر علوم اعصاب جدید است ما وظیفه نداریم افراد نابغه تربیت کنیم بلکه باید سوادی را به پژوهشگر بیاموزیم که بتواند از طریق آن کار کند. اکنون فضای علمی کشور بسیار به اسپانیای زمان کاخال شباهت دارد.
نیاز به سواد کاربردی منجر به کسب مهارت داریم
وفایی اضافه کرد: من بر اساس اینکه ما در درام جهانی قرار داریم و همه صحنهها در جهان طراحی شده است و میتوانیم هر روایتی مبنی بر اینکه پیروز شدهایم و دشمن شکست خورده است را مطرح کنیم، معتقد هستم مردمان مان نیاز به سواد کاربردی دارند که منجر به کسب مهارت میشود. درحالیکه پیش از این به دنبال سواد آکادمیک بودهایم به طوریکه بعضی از دانشجویان حتی نمیتوانند یک متن را روخوانی کنند یا مهندسی که یک کار معمولی را نمیتواند انجام دهد.
وفایی بر آموزش و تربیت آموزگار تاکید کرد و افزود: ما به لفظ نباید صرفا بگوییم که دارای فرهنگ غنی هستیم بلکه ما فناوری باستانی داریم. ما باید آموزگار و معلم تربیت کنیم تا بتواند با بدنه در ارتباط باشد. ما به اندازه کافی دارای فیلسوف هستیم و نیاز به معلم داریم. من پیشنهاد میدهم که کارگروهی مانند همین جلساتی که اکنون تشکیل میشود، در پژوهشگاه راه اندازی گردد تا افراد نظرات خود را بیان کنند.
عضو موسسه جهانی ایکوموس در ادامه این نشست گفت: انسانها ذاتا دارای هویت روایتی و جمع گرا هستند. در دورههای غارنشینی روایت شکار و جنگها عنوان میشد و انسانها به پناهگاه یا غارشان پناه میبردند. روایت گری در دورههای بعد به داخل معابد وارد میشود و سپس بازار شکل میگیرد و به تدریج در شهرها میدانها به فضای اصلی گفتوگو تبدیل میشوند. به تدریج میدانها کوچکتر شده و کاروانسراها، تیمچه، مساجد و هیئت نقش مهمی در روایت گری پیدا میکنند. ما در هویت تاریخی مان شاهد بخشهایی هستیم که انسانها برای گفتوگو و روایت گری به آنجا مراجعه میکردند.
توحیدپور افزود: در زمان حاضر در یک شب، جنگی آغاز شد که در ابتدا شاهد یک سردرگمی شدیم و بعضی از رسانهها مردم را ترغیب به رفتن از شهر کردند. شهر بی روایت شهر بدون انسان است و شهر بدون انسان هویتی ندارد. از روز چهارم جنگ ۱۲ روزه تقریبا تهران به کمترین میزان تعداد شهروندان رسیده بود. ضمن اینکه هیچ هشداری هم برای آغاز جنگ نبود و این برای افراد استرس زا شده بود.
وی با اشاره به اینکه شهر تهران به شهری برای مصرف گرایی طراحی شده است، افزود: شهر تهران در واقع شهری زیست محور بر اساس معماری ایرانی ایجاد نشد. ما اکنون معماری مدرن بی هویتی داریم که به ما تحمیل شده است، زیرا هویت قبلی شهر اکنون برای ما قابل قبول نیست. فضاهای پناهگاهی مانند اراضی عباس آباد برای محیط شهری ما درنظر گرفته شده بود، اما بخش زیادی از آن به برج سازی اختصاص پیدا کرد.
عضو موسسه جهانی ایکوموس با اشاره به اینکه امکاناتی در تهران مانند بلندگوهای مساجد برای دادن هشدار وجود داشت، اما به دلیل بروز بحران نتوانستیم از آنها استفاده کنیم، افزود: میتوانستیم از طریق پخش پیام رادیویی از بلندگوهای مساجد، به مردم هشدارهای لازم داده شود تا ضریب خسارت و کشتار کاهش پیدا کند. مدیریت امنیتی هم در تهران مناسب نبود و تقریبا در روزها آخر جنگ ایستهای بازرسی ایجاد شدند. این ایستها هم به خاطر بروز جنگ نبود بلکه به خاطر مسائل امنیتی بود.
باید به هویت شهری توجه کنیم
توحیدپور با تاکید بر اینکه باید بازآفرینی زیستی در شهر انجام بگیرد، گفت: باید بازسازی اجتماعی در شهر اتفاق بیفتد نه صرفا بازسازی فیزیکی شهر. خیابان لاله زار دارای قدت زیادی است و هویت تهران محسوب میشود. اکنون لاله زار شکل قدیم خود را ندارد ولی لاله زار فعلی هنوز لاله زار قدیم را به ذهن متبادر میکند. خاطره جمعی و هویت و رویدادهای تاریخی، ما را به لاله زار قدیمی وصل میکند. در خیابان لاله زار زایش فرهنگی اتفاق افتاده است؛ بنابراین باید در شهر بازسازی هویت مان انجام بگیرد.
وی با بیان اینکه ما باید به ریشه و زایش هویت فرهنگی بپردازیم، افزود: در غیراینصورت مابقی روایت هیجانی است که بعد از مدتی تمام میشود و هیچ اثری از آن باقی نمیماند. این هویت شهری است که باید به آن توجه کنیم. تهران در زمان جنگ بدون شهروندانش هویتی نداشت، اما حالا مجددا با حضور آنها دارای هویت شده است.
ما زبان روایت گر را از دست دادهایم
پژوهشگر مطالعات ارتباطی دیگر سخنران این نشست درباره بحث روایت گری در دوران جنگ گفت: روایتها را ما میسازیم و طی سالهای اخیر نشان دادهایم که نمیتوانیم اولین روایتها را خلق کنیم. ما مسئولیت خلق روایت را به دیگران سپردهایم. اگر ملتی بتواند روایت خلق کند بستگی دارد به اینکه چقدر میتواند با کلمات ارتباط برقرار کند.
وی اضافه کرد: ما در جنگ ۱۲ روزه اهتمامی برای ایجاد زبان واحد برای روایت گری نداشتیم. ما روایت درست و متقنی از جنگی که روی داد نداریم. در کشور اقوام مختلفی وجود دارند و نگاه همه آنها به اتفاقات مرکز کشور است. نگاه ما به خلق روایت نگاه زبان محور و کلمه محور نیست بلکه دستوری است، چون صورت مساله به افراد میدهیم تا آنها خاطرات خلق کنند و آن را روایت گویی میدانیم. در نتیجه شهروندان نمیتوانند در لحظه روایت را خلق کنند.
پولادزاده با اشاره به اینکه ما زبان روایت گر را از دست دادهایم، افزود: اگر انسان ساکن در محیط اقدام به روایت گری نکند، بالطع روایت غالب روایت فرد خارج از آن محیط میشود و او هم هر گونه که بخواهد روایت گری میکند. از نظر رسانهای در روز اول جنگ ۱۲ روزه تمام کسانی که در فضای مجازی حضور داشتند متوجه بروز جنگ شدند. ما دچار سردرگمی رسانهای شدهایم و رسانههای راست و چپ اخبار خود را بیان میکنند و رسانه مستقیم دولت پیامک است. در نتیجه مشخص میشود که در دولت هم سواد رسانهای وجود ندارد.
این پژوهشگر مطلعات ارتباطی ادامه داد: امکانات رسانهای متمرکز میتواند شهروندان را نجات دهد و آنها را کمک کند تا دچار التهاب فکری و روحی نشوند. ما در جنگ ۱۲ روزه بیش از آنکه از رسانههای معاند کتک بخوریم از جنگ رسانهای درون حزبی کتک خوردیم. وقتی ما به آستانه قطع اینترنت میرسیم و ملی میشود، آیا توجه داریم که شهروندان به جای شبکه ملی به سراغ رسانههای معاند میروند و در نیجه روایتهای غالب روایتهای آن شبکهها میشود. روایتهای ماهوارهای چندین بار جا به جایی واقعیت داشتند ولی روایتی که از طریق پیامک میتوان منتقل کرد امکان دستکاری ندارد.
ما دچار سردرگمی رسانهای شدهایم
پولادزاده با اشاره به عدم توجه به آموزش سواد رسانهای برای مردم گفت: ما در سالهای اخیر انسان را به عنوان موجودی زیستی، اطلاعاتی و پلتفرمی تصور نکردیم بلکه ماهیت آن را بدون هیچ واکنشی درنظر داشتیم. در نتیجه روی سواد رسانهای آن کار نشده است. در موضوعات رسانهای کمتر میتوان با یک آزمایشگاه واقعی با موضوعات مختلف مواجه شد و جنگ ۱۲ روزه هم یک آزمایشگاه واقعی بود، اما آیا پژوهشگران از این آزمایشگاه واقعی طی این دوران استفاده کردند.
وی تصریح کرد: روایتها با لفاظی و رجزخوانی شکل نمیگیرند. برای اقناع کنندگی باید استانداردهای لازم روایت گویی رعایت شود. اگر روایت ضعیف با رجزخوانی هم شکل بگیرد، عمر کوتاهی خواهد داشت و با یک ضد روایت از درون گسسته میشود.
وی در پاسخ به این پرسش که مای ایرانی در کجا باید روایت گری را میآموخت، گفت: نهاد آموزش از اهمیت زیادی برخوردار است. اینکه ما موضوع روایت گری را در مای جمعی نداریم به نهاد آموزش بازمی گردد. ما در همه سالهای گذشته تلاش کردیم عناوین شغلی را تربیت کنیم ولی به اینکه افراد قبل از این عناوین انسان هستند، نپرداختیم. چون اگر به بخش انسانی میپرداختیم بالبع روایت جمعی شکل میگرفت. این افراد وقتی در نقشهای خود در جامعه قرار میگیرند، نمیتوانند آن را بروز دهند. سوادهای کاربردی که باید توسط نهاد آموزش به افراد منتقل شود، ارائه نشده است.
پولادزاده افزود: یکی دیگر از دلایلی که باعث میشود مای جمعی شکل نگیرد، جنگ قبل از جنگ اصلی است. ما جنگ بین جناحی در کشور داریم که مساله اصلی شان جنگ رژیم صهیونیستی نیست. ما در کشور اتاق جنگ رسانهای و شناختی نداریم که اگر ما اتاق منسجم جنگی داشتیم در آن تصمیم گیریهای مقتضی گرفته میشد.